اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

[secondary_title]

در سوگ بهروز صالحی روزنامه نگار مسجدسلیمانی که مظلومانه جان داد و نوستالژی کودکی هایم بود

بهروز صالحی

بهروز صاحی

مثل پروانه ای در مشت…چه آسون میشه ما رو کشت!

در سوگ بهروز صالحی روزنامه نگار مسجدسلیمانی که مظلومانه جان داد و نوستالژی کودکی هایم بود

باغ نومیدان،/چشم در راه بهاری نیست /گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد / ور به رویش برگ لبخندی نمی روید/باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟ /داستان از میوه‌های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید…

از دوران کودکی عاشق کتاب و خواندن روزنامه بودم و هر روز در مسجدسلیمان با اشتیاق ساعت ها پیاده از دوراهی بی بیان تا درب کتابفروشی فرزانه برای خرید روزنامه میرفتم
برای همه ی هم نسلان من در مسجدسلیمان زنده یاد حمید جلیلی معنی کیهان و مشتقات آن مانند کیهان ورزشی و…بود و شادروان بهروز صالحی معنی روزنامه ی خواندنی اطلاعات…با آن جدول های حجیم اطلاعات عمومی
بهروز آن زمان جوانی خوش تیپ و خوش قد و قامت بود که در شهری که کودکان هم نان خود را در چای سیاست می زدند و می خوردند نمایندگی روزنامه داشت و هر روز خرید روزنامه از او بین ما علیرغم اختلاف سن الفت و دوستی ایجاد کرده بود و گاه تبادل نظر و بحث در مورد مقالات روز و موضوعات روز دنیا و کشور
در یک روز دلتنگ ابری که تمام آسمان هم انگار برای خاطراتی که در آن شهر جا میگذاشتم و می آمدم گریه می کرد از مسجدسلیمان به اهواز کوچ کردیم و دیگر از او و دیگر بچه های شهر بی خبر بودم…
شاید بیش از ٢۵ سال بعد بهروز را که قسمت بزرگی از نوستالژی دوران کودکی و روزنامه خواندن های هرروزه ام بود اینبار با موهایی سپید و چهره ای رنجور در روابط عمومی نفت دیدم و ساعت ها با هم بودیم
من عاشق بچه های شهرم بودم و بهروز صالحی روزنامه نگاری شریف؛پرتلاش و باسواد بود که کارش را خیلی خوب بلد بود و من از تجارب او بهره ی بسیار بردم و بسیار آموختم
او سالها با بیماری مهلک سرطان در جنگ بود و مانند همه ی شرافتمندی هایش ساکت و بی صدا آب می شد و متاسفانه ما ها هم در این سال های آخر نبودیم…که بتوانیم با حمایت های خود او را در این جنگ نابرابر یاری کنیم و ادارات و سازمان های دولتی هم که در کمال تاسف و تاثر هرگز حامی روزنامه نگاران مستقل و آزاد نبوده و قدمی حتی برای تسکین آلام او برنداشتند!
و حالا بهروز صالحی در کمال مظلومیت مرده است و ما دوستانش غرق در اندوهی ژرف و عمیق به سوگ نشسته ایم
و من غمگین و افسرده مرگ یکی دیگر از یاران صدیق و شریفم را که در عین درد و رنج سنگ صبور روزهای تنهایی ام بود را به نظاره نشسته ام.

درگذشت بهروز عزیز را به دانوش عزیزم و همکاران رسانه ای ام و همچنین بچه های باغیرت شهرم مسجدسلیمان تسلیت عرض نموده و برای روح بزرگش طلب آرامش و آمرزش و برای خانواده ی محترمش آرزوی صبر و تسلی خاطر می نمایم.

١ دیماه٩٩/بابک طهماسبی

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین اخبار