اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

[secondary_title]

طهماسب خان راکی یادآور دلاوری ها و شجاعت در ایل بختیاری

طهماسب خان راکی

طهماسب خان راکی یا بِه گفته عوام همان(طهماسب خون)بزرگ و خان ایل راکی در طی سال‌های متمادی بوده است.
او ابتدا خانی و ریاست ایل بزرگ راکی یا همین راکی باب را برعهده داشته است که شامل(شهنی؛راکی؛گمار؛ململی ؛نصیر و مدملیل) بوده است که سالها بعد به دلیل اختلافات درون بابی منحل و در “بابادی باب”ادغام گردید.

طهماسب خان راکی یکی از شجاع ترین و جنگاور ترین خوانین تاریخ بختیاری بوده است که همواره و در تمام جنگ های بختیاری حضور داشته و ابیات حماسی بسیاری در وصف دلاوری و شهامت های او و فرزندانش و ایل شجاع راکی سروده و در سینه ی تاریخ حک شده است.

طهماسب خان ۳زن داشت که از این۳ زن جمعا”دارای ده پسر شد بِه نام های:
١-آ علی صالح۲-آ خسرو -٣-آ بابا ۴-آ پرویز ۵-آ لطفعلی ۶-آ نادعلی ٧-آ نظر ٨-آ مهراب ٩-آ کوچیر ١٠-آ گدا

طهماسب خان راکی بعد از حضور در جنگ های بسیار و برای تعیین قلمرو و اثبات قدرت خویش را به دیگر طوایف بختیاری منطقه؛روزی ٣پسر خود به نام های:آنادعلی ،آنظر وآخسرو را بِه اندیکا فرستاد و گفت:بروید و جایی را که از لحاظ کشاورزی و دامداری برای اسکان ایل مناسب باشد را سنگ چین بکنید و بیایید.
پسران طهماسب خان فردای آن روز سواربراسبهای خودشان شدند و بِه سمت اندیکا آمدند ،اول دشت گل راگرفتند ومعروف است به این بیت شعر : دشت گل به گل خوشه سردشت به راکی

سپس بسیاری از زمین های حاصلخیز اندیکا را گرفتند وسنگ چین کردند و بِه سمت ملک پدری برگشتند معروف است که در راه برگشتن گذرراهی بود که باید حتما از زیر درختان مورد رد میشدند ،آنادعلی وآنظر جلوترحرکت کردند وآخسرو پشت سرآنها بود که ناگهان شیری به آخسرو حمله کرد وپشت اسب راگرفت واسب ایستاد آخسرو برادرش آنظر را صدا زد که شیر مرا خورد ،آنظر برگشت تنفگ خود را آماده شلیک کرد وگفت آخسرو خودت وشانست من شیر راهدف میگیرم یا شیر کشته میشود یا تو. که آنظر شلیک کرد وتیر به پیشانی شیر اصابت کرد وکشته شد ،آنها لاشه ی شیر را کشیدند وبردند روی تپه ای که الان معروف است به “تنگ شیرکش”که بیانگر آن واقعه است. چهار طرف شیر را سنگچین کردند وآمدند.وقتی رسیدند به پدرشان طهماسب خان گفتند که ازکجا تاکجا را گرفتیم وسنگچین کردیم ،طهماسب خان نیز گفت حالا باید فردا بار کنیم ازاینجا برویم خیلی از افراد طایفه شهنی ،نصیر ،گمار؛ململی و مدملیل(یا همان راکی باب ها) گفتند که این کار را نکن چرا که گذر از رودخانه برای خان خطرناک است طهماسب خان گفت رودخانه ی کم؛زین اسب را پی میزند(منظور از این جمله به زبان امروز اینست که هرکس جرات ترک جزیره ی امن خود را نداشته باشد کاشف و صاحب مناطق بهتر و زندگی بهتر نخواهد شد)من باید بروم .و پیرو تصمیم خان عده ای از طوایف مدملیل؛شهنی؛نصیر؛مدملیل؛گمار و ململی نیز در عین وفاداری اوراهمراهی کردند وآمدند بِه اندیکا و نواحی اطراف رودخانه را تصاحب کردند.

طهماسب خان راکی؛بزرگ و کلانتر طایفه راکی بود وبعد از ایشان ریاست بر طایفه ی او نسل به نسل برعهده اولاد؛پسران و‌نوادگانش بود که به “اولاد طهماسب خان” مشهورند.

در آینده ی نزدیک و با جمع آوری اسناد و مستندات تاریخی و نیز گفتگو با بزرگان و قدمای ایل بیشتر در این خصوص خواهیم نوشت.

منبع مستندات تاریخی و گزارشات شفاهی از زبان مرحوم آ ذوالفقار طهماسبی راکی و جمعی از بزرگان ایل راکی/نگارش بابک طهماسبی/موسس خانه راکی

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین اخبار